دوباره؟؟؟ نه تو رو خدا...!!!

دی شب ضربان قلبم بیشتر شده بود


تالاپ تولوپش بیشتر شده بود


احساس میکردم هر لحظه ممکنه از حرکت بایسته و تمام...


دی شب دلم کمی هوای درد دل داشت با یکی...دیشب دلم ی دوست خوب میخواست


دی شب هر چه گوشی ام را بالا پائین کردم کسی رو پیدا نکردم باهاش حرف بزنم...


دی شب باز الاغ شده بودم...دیشب دلم هوایی شده بود


دی شب دلم میخواست های های اشک بریزم


دی شب دلم میخواست یکی پیدا بشه همچین با سیلی بزنه در گوشم صدای بز بدم و بعدش هر دری وری ای که لایقم بودو بهم بگه...ی دوست...بگه آخه لعنت به تو بیاد الاغ...الاغ نشو!!!


دی شب ندانستم کی خوابم برده بود...!!!


الان ولی خیلی خوبم...احساس میکنم دیشب شاید ی کابوس دیدم...ی کابوس وحشتناک!!!


الان اگه یکی با سیلی بزنه در گوشم همچین با مشت میزنم زیر چشش صدای گوسپند بده  


*******************************************


*تا حالا قهوه با سنگک خوردین؟؟؟ خههههیلی حال میده


*به دشت سینه ام گنجی ست در مخروبه ی یادت...


*گاهی، باید ساکت شوید، غرورتان را ببلعید و بپذیرید که اشتباه کرده اید...و من الان اون حس و حالو دارم!!!