ما همه دردیم...

تیر عشقی خورده قلبم درد آن را چاره نیست

ما همه دردیم ساقی، در میستان باده نیست

ناز  چشمانش   چنین   بیچاره  و   زارم  نمود

درد ما را جز  لب  لعلش  دوایی،  کاره  نیست

همچو یک  پروانه  بر  شمع  رخش  پر  میزنم

عاقبت خواهیم سوخت از درد، ما را ناله نیست

"آی مردم ، من  نه فرهادم  نه  مجنونم ، ولی"

درد ما عشق است اما سهم ما افسانه نیست

هان "شفا" این درد را درمان نمی بایست کرد

گر شفا خواهی به او گو، دان که او بیگانه نیست...

**************************************************

این مصرع "آی مردم ، من  نه فرهادم  نه  مجنونم ، ولی"   از یک شاعر معاصر است

در بیت سه به نظرم میتونستم اینطوری بگم

عاقبت می سوزی ام از درد  = یعنی باعث سوخته شدن من خواهی شد