خودفروخته ی ذهنی...

می نویسم...پاک میکنم

می نویسم...پاک میکنم

می نویسم...پاک میکنم


ذهنم فاحشه شده است!!!




*******************************************

پ.ن: دلم برای قلمم تنگ شده،میخوام سری به انباری بزنم و همه وسایلامو بیارم بیرون...زندگی آغاز می شود...


پ.ن1: دلم برای متن های انتفادیم تنگ شده، متن هایی که تو دل رییس حراست دانشگاه نیز اظطراب مینداخت و ماه ها نقل محافل دانشجویی بود


پ.ن2: دوباره میشویم همان بهنام محقق و مخترع و درسخوان...دوباره مقاله و دوباره سمینار...دلمان مسافرت میخواهد با بهانه اش!


پ.ن3:  بس است دیگر...به کارتان برسید...منم به کارام میرسم


نظرات 4 + ارسال نظر
پگاه چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:11 ب.ظ

یه جوری با انرژی صحبت میکنی انگار پیش یه خواهر مقدس اعتراف کردی و بال و پر گرفتی! امیدوارم همیشه بترکون باشی.

خواهر که نه

پیش ی حاج خانم اعتراف کردم

مرسی

عاصی جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:05 ق.ظ http://osyangari.blogfa.com

حالا زیاد خودتو جدی نگیر بهنام خان
برو به کارات برس
ما هم داریم به کارامون می رسیم

من خودمو می گیرم؟؟؟

بخدا اصلا اینجوری نیست!

ابوعدنان جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ب.ظ http://abooadnan.blogsky.com

حرفهای جالبی است خوشمان آمد

وا!!!

حسین رها یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:25 ب.ظ http://www.sabz-raha1.blogsky.com

امان از دست ِ تو...

امان از دست خودت آدم برفی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد