قنوت عشق...



من دست به دامان نگاه توام ای جان

جان بر لب جانانه بیامد نظری کن


من اشک ز مژگان بچکانم نگه تر

تا زخمه به تاری نزدم سرزنشم کن


آن دم که قنوت از خم ابروی تو بستم

چشمان تو شد قبله ی من مست ترم کن


ما چند صباحی است به دنبال تو هستیم

یک دم نرو بازایست نگاهی به عقب کن


هر چند که از عشق تو دیوانه و مستیم

کن بهر "شفا" منت و یک لحظه نگه کن...



* دوستان حتما نظرشونو بگن، رک و بی پروا

هر نقدی میتونین انجام بدین ممنون میشم، اصلا دوس دارم به چارمیخ بکشین این شعرو

دم همتون گرم