دلتنگی‌...


از لبهایم شروع می‌شود
و به قدم‌زدن‌های پی‌درپی ختم‌
زمانی که در گِل فرو رفتم‌
هیچ راست نگفتم‌
من خوب‌بودن را در فاصله یافتم‌
و هجوم هیجان‌های ترحّم‌انگیز را در تپشهای نباید!
 
لبخندم را گم کرده‌ام‌
در کوله‌باری که صاحب آن قهقهه‌اش زمین را پر کرده‌است‌
دلتنگی تدریجی من‌...



نظرات 1 + ارسال نظر
یک دیوانه چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ق.ظ http://shabzendan.blogfa.com

سلام بهنام عزیز
شعر زیبایی بود
رفیق عزیز به ما هم سری بزن

حمد علی خلیلی خو

خلیلی جان ممنون از لطفت

صفحه ی نظراتت مشکل دار ه
درستش کن
چند بار اومودم
ولی نمیشه نظر داد
در ضمن هنوز رفقای با مرامی پیدا میشن
زود قضاوت نکن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد