ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
دلم در کوی تو افتاده بود، و تو روزی از انجا می گذشتی...
با دست راست دلم را برداشتی ،خاکی شده بود.
به دست چپ دادی
دیدم خاکش را فوت کردی و تکاندی
هنوز گرم بود
رفتی و گذشتی و دیگر تو را ندیدم.
حالا هر روز از ان کوچه خاکی می گذرم،
رد پایت را می بینم
سراسیمه تا پای درخت سیب می روم
جایی که آنها رفته اند و ناگاه لب آب ناپدید می شوند.
راستش را بگو کجا رفته ای؟
پرواز کرده ای؟
دلم خوش بود گهگاهی سیبی از ان درخت می چیدم و به یادت می بوئیدم.
دیگر درخت سیب هم عریان شده است.
گویا درخت سیب هم عاشق شده است،زرد و خزان زده.
دیگر طاقت دوری ات را ندارم
تا به حال چندین بار کوچه خاکی گل شده است؟
" علی اکبر شعبانی آرام "