خیال...

قلب مرا گرم می کند این اجاق

می خوانم زیر ستون های اتفاق

ژاله چو بارید بر دلم بستر سردم اجاق شد

از گذر ابر خوشگلم باغ پر از اتفاق شد

یار برون آمد از خیال

وصل رقیب فراق شد

ژاله پر از زندگی

خانه پر از اتفاق

بوسه پر ازسرخ

گلدیده پر از چلچراغ

دورترین یادبود

گرم ترین اشتیاق

صبح که از خواب می پرم دست به جای تو می کشم

از عمق سپهر سراب من افتاده چو اشکی در رختخواب من

بستر سردم بهار می شود

خانه پر از انتظار می شود

روز به مغرب رسید

بر سر رود کبود

چشم به شب دوختم

یار در رود

رود که پهنا گرفت

گویی هرگز نبود

تو رنگ شرابی به دور دست

من رنگ خیالم ، نخورده دست