هنگام عاشقی است...

چشمه ی طناز آوای دلم خشکیده است

تک گل باغ بهارانم چرا پژمرده است؟؟

میروم خواهان به سویش می شوم نالان از او

نغمه ای بر زخمه ی تار دلم گنجیده است

در دو چشمانش نگه آرامشم را برد، برد

این پریشانی چو زلفش محفلی آشفته است


***********************************


این شعر ادامه دارد.

ممکن است تغییراتی را در این شعر اعمال کنم.


لطفا نظراتتون رو دریغ نکنید...