از راه می رسد مهما نی که ماه هاست انتظارش را می کشی...



از راه چندین ماهه ای آمده است؛


مهمانی که هیچ با تو غریبه نیست،


مهمانی که جز خبرهای خوش، برایت ره توشه ای ندارد؛


ره توشه ای که از سفر خویش به ارمغان برایت آورده است؛


ارمغانی که جز رستگاری نیست؛


رستگاری که جز به عهد ازلی، وعده داده نشده است؛

 

وعده ای که باگوشت و پوست تو آمیخته است بشارتش از ازل تا ابد.


مهمانی آمده است که تو را نیز به مهمانی نور دعوت کند.


رزق آب و آینه برایت آورده است و بشارت شوق و عشق.


مهمانی که ماه هاست در سفر بود تا راه خانه ات را بیابد.


مهمانی که آگاه است از اشتیاقی که در سینه ات موج می زند.

 

مهمانی آمده است تا تو را همراه خویش، به مهمانی بزرگ تری ببرد؛


مهمانی که میزبان مهربانی دارد؛


میزبانی که سال هاست او را می شناسی.


از آن لحظه ای که در مراحل تکوین، به میزبانی اش اقرار کردی، از آن دقیقه ای که سجده بر


درگاهش تو را به اوج برد.


میزبانت بسیار مهربان است.


میزبانت دری را به روی تو گشوده است تا از آن به مهمانی خاص او راه بیابی، در روزهایی که پیش


روست، روزهایی که درهای دوزخ را بسته اند به روی مؤمنان،


روزهایی که حتی خواب در آنها عبادت است،


روزهایی که حتی شب هایش روشن تر از روزهای دیگرند، روزهایی که روزهای رستگاری اند.


مهیای سفر شو، همراه مهمانی که آمده است تا تو به بزم الهی قدم بگذاری، بزمی که بزم محبت

است؛


آنجا که هیچ بنده ای هیچ مهمانی بر دیگر مقدم نیست.


«بنازم به بزم محبت که آنجا 

گدایی به شاهی مقابل نشیند»


این بزم را خداوند، برای تو آماده کرده است تا رستگاری ات را تضمین کند، بزمی که در آن تنها تو


هستی که باید سرنوشت خویش را به سمت رستگاری سوق دهی.


مهیای سفر شو...!