بانو...


این بانوی رسیده ی بسیار باشکوه که انگار با ماه رابطه ای ندارد
تجسم زمینی اوست که با سبوی سنگی برای قبیله آب می آورد
این جا عجیب تاریک است
یک قطره روشنایی بفرست
زندان انزوای مرا بشکن
پروانه ی رهایی بفرست
تا پیش از آن که غرق شوم
یک لحظه آشنایی بفرست لطفا کمی خدایی بفرست.