ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
عمری است در نبودنت طرفی نبسته ایم
بهر "شفا" نظر کن و منت ز دیده دار...
******************************************
پ.ن: ما که ناز همه رو میکشیم...ناز تو هم (اشک )روش!
پ.ن.1: آدم وقتی گریه میکنه دقیقا کجاش سبک میشه؟؟؟...چشش یا دلش؟
پ.ن.2:برای اولین بار چقد دلمان گریه میخواهد...باید از محمود بپرسم ببینم چجوریه...این ی کارو خوب بلده خیر سرش!!!
ش.ن: چقد این شعرو دوس دارم.
خورشید را رها و پی ماه رفته ایم / از چاله درنیامده در چاه رفته ایم
فردوس را دوباره به گندم فروختیم / آدم نمی شویم که بیراه رفته ایم
* بابک تمیز
آهان نوشت: میگم جدیدا چقد هر چی از دهنشون در اومد به آدم میگن!!!...اشکال نداره ...بگن!!
قسمت اول:
و باید فروغ می خواندم...کسی که شعرهایش هیچ آرامشی به من نمی داد
مرا بهم می ریخت، به بدترین شکل. روحم را خط خطی می کرد، قلبم را سنگین و نفس هایم را تندتر...
قبل از هر چیز باید می دانستم که او کیست
متولد دی ماه بود 1313...زمستان را یاد آدم می آورد...سرد و بی روح!!!
پنج دفتر شعر دارد: "اسیر" ، "دیوار" ، "عصیان" ،"تولدی دیگر" و "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد".
از اسیر شروع می کنم. فهرست اشعارش:
شب و هوس
بوسه
حسرت و ...
اسامی مشابه این ها...
می خواهمش که بفشردم بر خویش بر خویش بفشرد من شیدا را
بر هستیم بپیچد ، پیچد سخت آن بازوان گرم و توانا را
در لابلای گردن و موهایم گردش کند نسیم نفسهایش
نوشد ، بنوشد که بپیوندم با رود تلخ خویش به دریایش
وحشی و داغ و پر عطش و لرزان چون شعله های سرکش بازیگر...
از شعر شب و هوس و یا شعر گمگشته :
من به مردی وفا نمودم و او پشت پا زد به عشق و امیدم
هر چه دادم به او حلالش باد غیر از آن دل که مفت بخشیدم
دل من کودکی سبکسر بود خود ندانم چگونه رامش کرد
او که می گفت دوستت دارم پس چرا زهر غم به جامش کرد
من از این دو بیت خیلی خوشم اومد:
اگر از شهد آتشین لبِ من جرعه ای نوش کرد و شد سرمست
حسرتم نیست ز آنکه این لب را بوسه های نداده بسیار است
و
باز هم در نگاه خاموشم قصه های نگفته ای دارم
باز هم چون به تن کنم جامه فتنه های نهفته ای دارم
بازهم می توان به گیسویم چنگی از روی عشق و مستی زد
باز هم می توان در آغوشم پشت پا بر جهان هستی زد
باز هم می دود به دنبالم دیدگانی پر از امید و نیاز
باز هم با هزار خواهش گنگ می دهندم به سوی خویش آواز
باز هم دارم آنچه را که شبی ریختم چون شراب در کامش
دارم آن سینه را که او می گفت تکیه گاهیست بهر آلامش
ز آنچه دادم به او مرا غم نیست حسرت و اضطراب و ماتم نیست
غیر از آن دل که پر نشد جایش بخدا چیز دیگرم کم نیست
کو دلم کو دلی که برد و نداد غارتم کرده ، داد می خواهم
دل خونین ، مرا چه کار آید دلی آزاد و شاد می خواهم
دگرم آرزوی عشقی نیست بی دلان را چه آرزو باشد
دل اگر بود باز می نالید که هنوزم نظر به او باشد
او که از من برید و ترکم کرد پس چرا پس نداد آن دل را
وای بر من که مفت بخشیدم دل آشفته حال غافل را...
و ما همچنان باید فروغ بخوانیم...که یکی از اولین تبعاتش این است که تا حالا بیدارم...فعلا!!!
خدا نکنه چرا اشک و گریه بهنام؟

آدم وقتی گریه میکنه از تو سبک میشه نه آروم فقط سبک میشی اونم تنها همون بحظه که میباری و هق هق میزنی همون موقع که سرتو کردی تو بالش تا کسی صدات رو نشنوه که بهت نخنده مسخره ات نکنه!
حالا بخند نا سلامتی تولده!
مرسی از لطفت! :)
گاهی لازم است، اگر به خاطر آورم!!!
خواهش
سینا، سینا، سینااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
بابا بسه دیه...دیه خودتو گوش تلخ نکن...دیه خودته از چش ننداز...واه واه واه
خوشت میاد خون کنی دل مارو؟!
نه
به به میبینم که شناختی حاج فرادی دارم خجالت میکشم سر کارت


)نکن بهت نمیاد.

گذاشتم این رنگ رخسارم
حالا که شناختی هرچی این میگه بهت حقته:
قیافته این شکلی (
شب خوش.
مردک...من که از اول شناختمت که!!!
بهنام داداش مسافتم بهش اضافه کردم
عجب فرمولی شد
حیف درس دارم وگرنه بیشتر روش کار میکردم
دم تو پسر گرم!!!

تو نابغه ای بچه پررو!!!
برو درستو بوخون
من وقتی گریه میکنم بیشتر سنگین میشم تا سبک ...
دقیقا آدمهای امروزی هر چی که میخوان میگن ... بی توجه به نتیجه و تاثیرش ...
بخدا که.
هر وقت فروغ میخونم بغض میخواد خفه ام کنه ... ولی نمیدونم چرا ؟؟؟
منم نمیدونم بخدا.
میراث من نه به قید قرعه نه به حکم عرف یکجا سند زدم همه را به حرمت چشمانت به نام تو...
حرمت نگه دار گلم...
که این اشکــــ خونبهای عمر رفته ی من است!
هومممم
هووووووووووووووی چته ؟
دنیا برعکس شده ؟ حالا چند روزه این محمود شنگول و خوشحاله و تو زدی زیر گریه ؟
من دیگه هیچ تخصصی تو گریه ندارم ، هیچ کس رو هم راهنمایی نمیکنم !
قرار بود فروغ بخونیم ، قرار نبود بشلونی خودت رو ( کرمونی بود ، یعنی له کردن خود )
به هر حال من کاری به این حرفا ندارم ، آخر هفته با دست پر نیای ، میزنمت اشکت در بیاد
هیچی بخدا.
حالا کی بهت گفته بالا چشمت ابروست ؟ هان ؟ نشونم بده کی بوده تا بهش ثابت کنم این بهنام اصلا چشم نداره که بالاش ابرو باشه !
هیشکی بخدا.
یه کتاب حالا بهت دادم ! کی گفت بیای شعراش رو اینجا بنویسی ؟
هیشکی بخدا.
دنیا رو می بینی؟
دیگه باید واسه گریه کردن هم التماس کنیم
واسا ی دقیقه...
آره...آره ... ی چیزایی معلومه
ممممممممممممممممممممممممرگ ! همون خدا تو سرت بزنه این چه طرز جواب دادنه ؟
نمیدونم بخدا.
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به مهمانی
گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااییییییی

من از فروغ فراریم
اما انصافا این شعرشو دوس دارم
سلام آقا بهنام گل
بدک نیستم
آخه مطلبم نمیاد چی کار کنم؟!
کاری بکن کارستان
منم فیلسوف و ادیب
آخه بهنام جان جنس وبلاگ من یه جوری نیست که توش ایارو بنویسم
ولی نمی دونم شایدم نوشتم
جنسش؟؟؟
منظورت چیه؟؟ همون آلیاژ دیگه؟؟؟
آخ چرا با بچه مردم این کارو می کنم
ترسید
کرم داریم
خوشمان می آید
پس جوسازی میکنی
دارم برات
بلی...جو سازی!!!
چی داری؟؟؟
عکسه خیلی خوب بود. حتمن واسه یه شعر پر از دود دیگه ازش استفاده میکنم. مرسی
نخیرم...اصلن هم خوب نبود...
درود.روحیات زیبایی دارید و لطیف.
امیدوارم در این دورهء سرسخت نشکنید!
شاد باشید!
نمی شکنیم
باز درچهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم ودر غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم ویک مشت هوس
باز من ماندم ویک مشت امید
.
.
.
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد تو را نقش نمود
برلبانت هوس مستی ریخت .....
اسیر
من هرشب شعر فروغ میخونم من به نوبه خودم یه جوری میشم.
دل آدم میگیره
هوممممم