ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
میگن هر کی اولین بار کعبه رو ببینه، هر آرزویی کنه برآورده میشه
ولی وقتی میبینیش همه آرزوهات یادت میره
فقط دوس داری نگاش کنی...
من بهزادم در جلد بهنام
پ چرا نظ دادم جواشو ندادی؟
برو درستو بخووووووووووووووووووووووووون
به به
موکه میگن اینه؟
چند تا عرب خفه کردی اینو بگو
الان که اینو داری میخونی منم دارم کنارت درس میخونم
بذا نقاشی بکنم همچین وبلاگتو داغوون کنم
---------------------------------------------------
خدافظ
همه داداش دارن


منم دارم خیر سرم...!!!
قسمت نشد چیزی خفه کنیم این سری
ایشالا دفه بعد
سلام
رسیدن به خیر
زیارتتم قبول
واقعا ممنونم که دعام کردی
مرررررررررررررسسسسییییییییییی
قابل نداره
میشه به عبارتی
خمسه ریال
کاشکی دعا میکردی خدا تنها کسی که من دلم باهاش خوش بود رو ازم نمیگرفت.......
دلم خیلی گرفته...
کاش میتونستم مثل ابرا خودمو خالی کنم.
خیلی دیر گفتی
برگشتم...!!!
لابد حکمتی داشته.
میخوای جریان الکتریکی بهت القا کنم بتونی گریه کنی؟؟؟
پسر خالم که بغلم نشسته میگه:راس میگه!تو رو میگه،اینجارو میگه.
پ ن پ
حاجی شدیما مثلا
انتظار داشتی دروغ بگم؟؟؟ والا!!!
چقد خلوته!!!
از خودتم عکس بگیر با لباس احرام
اصلن هم خلوت نیست!!! خیلی هم شلوغه
من الان تو فاصله ی بیش از 20 متریش با لباس سفید نشستم اونجا!!!
معلوم نیست منم؟؟؟؟
man k naraftam ta hala
ایشالا قسمت شه بری
وقتی آخر تمام آرزوهایم تویی
چگونه آرزو کنم تو را در حضورت
ف و ق ا ل ع ا د ه
فوق العاده...
خوش برگشتی داداش. ایشالا خدا به دعاهات گوش کنه!
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااممممممم
خیلییییییییییییییییییییییییییییی خوشحال شدم هانیه
مرسی از حضورت
اینجا قشنگ تری
سلام. زیارتتون قبول با تاخیر
سلام مریمی
مرسی
کجایی؟؟؟ زنده ای؟؟؟
دلم برای نوشته هات تنگ شده
نوشته های چندان خواندنی ندارم. ولی اینم ادرس.
سلااااااااااااااااااااام مریمی

نه نه این نبود...آها...این بود
دلم بلات تنگ شده بود به قرعان ...
اومدم....مرسی بابت آدرس کصافط...کجا بودی ی مدت؟؟؟ ای نامرد ... ای دختره ی پررو ... ای ای ای...
مریم بانوووووووووووووووووووووووووووووووووووو
عه! داد میزنی چرا؟

خوب میکنم

مریمییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
یییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
عه! داد میزن ی چرا؟


در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت
به تاریکی شبها بخشید و به انگشت
نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا
سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه
که از پشت بلوغ سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بر می دارد از لانه نور