رنگی ترین نیایشم، شبهای بی کسی سـت
دلواپسی نیایش است؟! این رسم دلبری ست؟!
من بر ضریح چشم تو ، دخیل بسته ام
من کیستم؟!! آن کس که در قلب تو منزوی ست
آشفته گشت آشفتگی، با ناز چشم تو
چشمی به رنگ ... عسلی که رنگ نیست!
راستی، گفته بودی که رنگ چشمات سیاهه!!!
پس بی خیالٍ شعر
زیارتو بچسب...
* یادم نرفته برای شعر قبلی باید مطلب بنویسما!!!
تو بیت دوم اگه اینجوری کنی بنظرم وزن اش بهتره حالا خود دانی
من بر ضریح چشم تو ، بستم دخیل
تنکس ا لات بیبی
یا
Thanks a lot baby
.................
سلام. ممنون از نظرت تون. میگم احیانن کامنت ائید نشده داشتین؟من چرا نمیبینمش پس؟
به نظرات وبلاگ خودتان مراجه کنید
جز اونا که تائید شده هیچی دیگه نبودآآآ
باشه ..........
حالا هی بیا اینو بگو
نظر ندیا!!!
سلام. باشه دیگه نمیگم
واقعا عجیب نظری...
آره...زیارت رو عشقه !
گلی به گوشه ی جمال شما بابا
واقعاباحالم ردکرده خیلی بااحساسه...
سربزنید...خوشال میشم
مقابل پنجره ات نرده کشیده ای
تا عاشقانت دخیل ببندند!
و من بیمناکم از
کلیدی که قفل احساست را بگشاید،
و دستی که پنجره ات را !!!