امروز به انتظارم نمی پرسی به انتظار چه؟ انتظار ، انتظار به صبحی که غروب دیروزش فردای امروزم بود انتظار به راه تو که شاید ، با نسیم وجودم در آمیزی به خود می گفتم : به کنار تو هستم به عمق هر نگاه تو هستم ولی نگاه تو ، خلاف هر اشاره بود آری ، اما این فقط رویای من بیگانه بود حالا ، آسمون هم بهم میگه! تو حجم بی نهایتت تو حسرت عنایتت در آروزی دیدنت یه سینه بیقرارتم... |