آشوب ...

  

 

یک لحظه ایستادم و آرام رد شدی‌

ماند این نگاه خسته و ناکام‌، رد شدی‌ 

آن‌قدر محو چشم تو بودم که بی‌خبر

کی آمدی و باز چه هنگام رد شدی‌ 

آشوب شد تمام وجودم‌، مگر عزیز

از قلب‌، چشم‌، یا که کجاهام رد شدی‌ 

این بار اول است که پُک می‌زنم و تو

از لابه‌لای دود و نفسهام رد شدی‌ 

می‌خواستم برای دوچشمت غزل شوم‌

پُک می‌زدی و باز سرانجام رد شدی‌...

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
حمید شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:27 ب.ظ http://www.urag-sozi.gigfa.com/

سلام
عکس زیبایی بود با یک قطعه شعر عالی تر ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد